محمود قاسمی: برخی اندیشه ورزان بر این باورند که جهان ما تا کنون سه انقلاب بنیادی را از سر گذرانده که هر کدام از اساس و ماهیت دچار تحول شده است.

این سه انقلاب، یکی انقلاب صنعتی و بازتاب های آن در فرآیند تولید است که از اواخر قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم رخ داد. دومین انقلاب که به تعبیری ادامه انقلاب اول است، انقلاب دوم صنعتی نامیده می شود. این حرکت، دستگاه ها و ابزار خودکار را وارد عرصه کار تولید و زندگی انسان کرد. انقلاب سوم عصر حاضر را برخی به تحولات شگرف در دانش های سیبرنتیک، ژنتیک و انفورماتیک نسبت می دهند. انقلابی که محصول آن عروج انسان جهانشمول است. مقاله حاضر نسبت میان فرهنگ های متکثر و جهانی شدن را بررسی می کند.

نظریه فرهنگی

پیش فرض اساسی نظریه فرهنگی آن است که رفتار انسان در زندگی فعال و پویای اجتماعی و برقراری رابطه با دیگران متأثر از الگوهای روابط اجتماعی و گرایش های فرهنگی است. این دو مؤلفه خود ریشه در الگوهای روابط میان فردی و ارزش های مشترک و اعتقادات دارد.

با توجه به اینکه هیچ یک از مؤلفه های فوق دارای تقدم علّی نیستند،  پیوستن به یک الگوی روابط اجتماعی منجر به پیدایش نوعی جهان بینی می شود و متقابلاً پیوستن به یک جهان بینی خاص، زمینه مشروعیت یک نوع روابط اجتماعی وابسته به آن را فراهم می کند.

نظریه فرهنگی یک نگاه کلان به جهان بینی دارد و فرض را بر این می گذارد که انسان معمولاً فرصت طلب نیست، زیرا فرصت طلب برای هر امری توجیه پیدا می کند و به ندرت دچار کشمکش اخلاقی می شود.

نظریه پردازان فرهنگی معتقدند که انگیزه ها و ترجیحات فرد تنها در محیط  اجتماعی خاص قابل فهم است. به عبارت دیگر تعامل میان زمینه های اجتماعی و ویژگی های فردی کلید فهم ابعاد پویا و متفاوت زندگی اجتماعی است.

در واقع همین متن و زمینه اجتماعی است که شیوه های متفاوت رفتار و داد و ستدهای اجتماعی را معلوم می کند، لذا نظریه پردازان فرهنگی مطالعه خود را صرفاً با ترجیحات و انگیزه ها آغاز نمی کنند، بلکه توجه آنها قبل از هر چیز معطوف به متغیرهایی است که رابطه میان افراد را به سمت نوعی وفاق و وحدت هدف هدایت می کند و این همان «وفاق اجتماعی» است.

نظریه پردازان فرهنگی برای تشریح انواع همبستگی های اجتماعی در فرهنگ ها و واحدهای اجتماعی مختلف آن را به یک هسته اتم تشبیه می کنند که در همه عناصر موجود در طبیعت وجود دارد و همگی شامل الکترون، پروتون و نوترون هستند.

اما اختلاف میان عناصر از تعداد ترکیب و نحوه قرار گرفتن الکترون ها در مدارهای مختلف به وجود می آید. همان گونه که ما جمعاً در حدود ۹۰ عنصر متفاوت از هم در طبیعت داریم،  در میان واحدهای اجتماعی جهان امروز نیز فرهنگ های مختلفی وجود دارد که تفاوت آنها در الگوهای رفتاری،  ترجیحات و پیشداوری هایشان تجلی می کند.

بدین ترتیب مثلاً ما ایرانی ها آن گونه رفتار می کنیم که هستیم، چون چینی یا هندی نیستیم. یا آلمانی ها رفتاری متفاوت از فرانسویان دارند و یا انگلیسی ها همواره کوشیده اند نشان دهند که متفاوت از مردم تمام اروپا هستند و زندگی آنها بر مدار دیگری می گردد.

کاربرد نظریه فرهنگی در همگرایی جهانی

یکی از شیوه های بررسی کارکرد و تأثیرگذاری ائتلاف ها و اتحادیه های ملی و منطقه ای بررسی ساختار و گرایش های فرهنگی اعضای بالفعل یا بالقوه آنهاست. مثلاً از این طریق می توان به میزان ثبات و انسجام در درون اتحادیه اروپا، سازمان کشورهای صادر کننده نفت(اوپک) شورای همکاری خلیج فارس و نظیر اینها پی  برد.

برای مثال در مورد اتحادیه اروپا، مطالعات متعددی با این رهیافت فرهنگی انجام شده و یافته های مفیدی نیز به دست آمده که ممکن است مبنای مطالعه سایر موارد مشابه در مناطق دیگر باشد. ویژگی اتحادیه اروپا آن است که تقریباً همه کشورهای عضو، ساختار دموکراتیک دارند و نوعی کثرت گرایی فرهنگی بر آنها حاکم است.

در همه کشورها عناصری از سلسله مراتب گرایی (ساختارهای دیوان سالاری وسیع دولتی) فرد گرایی (انتخاب منظم نوبه ای) مساوات گرایی(برنامه های رفاه دولتی)  در یک توازن پایدار حضور دارند.

از آن جا که فرهنگ سیاسی یک فرآیند است و نه یک وضعیت، کوشش برای نزدیک کردن گرایش های گوناگون از طریق مذاکره، مصالحه و مسامحه مهمترین اقدام برای همکاری، همگرایی و اتحاد است.

لذا کشورهایی که تمایل به مشارکت در این گونه اتحادها دارند باید آمادگی تطبیق فرهنگی با دیگر کشورهای بالقوه را داشته باشند و در این مسیر از هیچ گونه همراهی و مدارای سیاسی _ فرهنگی دریغ نورزند.

همچنین به نظر می رسد کشورهای عضو اتحادیه اروپا به دلیل فرهنگ سیاسی مسلط کثرت گرا، همگی به سمت ارزش های مشترکی در حرکت اند.

جهان وطنی به عنوان یک مشرب فرهنگی

ریشه واژه «جهان وطن» کاملاً روشن است. از واژه های یونانی Kosmos به معنی جهان و Polis  به معنی شهر،  بنابراین Cosmopolitian به معنی «شهروند جهان» است. این ایده شهروندی آشکارا استلزام های خاصی برای حوزه سیاست جهانی شدن دارد.

فرهنگ انگلیسی دایره المعارف آکسفورد یکی از معانی واژه «جهان وطنی» را احساس آزاد بودن از محدودیت ها و پیشداوری های ملی آورده است و شهروند جهانی بودن به معنی داشتن مشربی فرهنگی است که به علایق بی واسطه محدود نمی شود، بلکه تعلق _ دخالت و مسئولیت جهانی را به رسمیت می شناسد و می تواند این علایق گسترده تر را در راه و رسم های زندگی روزمره ادغام کند. اولف هنرز جهان وطنی را یک چشم انداز، یک حالت روحی یا شیوه هدایت معنی تعریف می کند.

بحث هنرز به ویژه از این نظر جالب است که در عین آن که نگرش های نافذه و ظریفی در مورد شخصیت فرد جهان وطن به عنوان نوعی تیپ آرمانی مطرح می کند، به طور ضمنی نیز برخی از مشکلات این ایده را نشان می دهد.

او می گوید: مردم به طور کلی به دو طریق می توانند به فرآیند جهانی شدن ربط پیدا  کنند: یا جهان  وطن باشند یا محلی. به نظر او در حالی که محلی ها افرادی هستند که چشم انداز فرهنگی آنها همیشه زیر افق های محلی گری خاص شان باقی می ماند، جهان وطن ها مردمان فارغ بال و جهان گردی هستند که می خواهند خود را در فرهنگ های دیگر غرق سازند.

بدین سان، به نظر هنرز، جهان   وطنی به عنوان چشم اندازی فرهنگی قبل از هر چیز تمایلی به متعهد شدن نسبت به دیگری است. هنوز جهان وطن های راستین را از دیگر گروه های مردم که تحرک جهانی دارند (توریست ها، تبعیدی ها، جلای وطن کرده ها و کارکنان شرکت های فراملی) متمایز می کند.

به نظر او بیشتر این گروه ها این مشرب را ندارند؛ آنها فقط وطن به اضافه چیزهای دیگر را می خواهند. توریست ها علاقه ای به تعهد عمیق نسبت به دیگر فرهنگ ها ندارند. هندوستان، وطن به اضافه پیش خدمت هاست. آفریقا، وطن به اضافه فیل ها و ببرهاست.

بی گمان، جهان وطن ها باید از تنوع فرهنگ های جهانی استقبال کنند و به درک چشم انداز فرهنگی دیگری علاقه مند باشند. آنها در عین حال باید از احساس تعهد فرهنگی گسترده تر(احساس تعلق به جهان به عنوان یک کل) برخوردار باشند. اما تیپ آرمانی جهان وطن هنرز، نمی تواند پاسخگویی یک آرمان اخلاقی فرهنگی باشد.

گرایش به خوار و خفیف کردن تجربه محلی، در ساختار دوگانه ای که هنرز ایجاد می کند، نهفته است.
پس بگذارید اکنون به برخی از معانی ضمنی ایدئولوژیک ناخوشایندی که به مفهوم جهان وطنی افزوده شده اند، نگاهی بیندازیم. نخستین معنای ضمنی نامیمون واژه جهان وطن، معنای آن به عنوان man of the world است.

سوگیری جنسی ضمنی این معنا آشکار است: مرد (man) است که جهانی است و نه زن. معنای دوم، این بدگمانی است که شخصیت جهان وطن، یک شخصیت (حقیقی و نمادین) غربی است و اینکه ایده جهان وطنی در کنار ایده جهانی شدن، برداشتی عمدتاً سفیدپوستانه/ جهان اولی از چیزهاست. مردم جهان اول هستند که فکس ارسال می کنند و از اینترنت استفاده می کنند.

اما بدگمانی ایدئولوژیک سوم درباره اندیشه جهان وطنی عبارت است از: مسئله بی ارزش کردن یا دست کم فرودست کردن تجربه و راه و رسم فرهنگی محلی. برای مثال تضاد  آشنای بین جهان وطن شکل تقویت شده (کلان شهرنشین) و شهرستانی؛

مشکل این نوع دوگانگی آن است که تقریباً به گونه ای اجتناب ناپذیر تجربه و راه و رسم زنده محلی را به طور ضمنی همچون چیزی تنگ نظرانه، جاهلانه، کوته بینانه، محافظ کارانه، بسته، ناآگاهانه، فاقد دید وسیع و نظایر اینها بی ارزش می کند.

آنچه از این نیز مسئله سازتر است، آن است که صرفا به دلیل تحرک بهتر، دسترسی بیشتر به وسایل پیام رسانی و نظایر آنها، این تمایز فرهنگی می تواند به تمایزی اخلاقی تبدیل شود که در آن، جهان وطن همچون کسی ظاهر می شود که نوعی برتری اخلاقی بر محلی دارد.

جهانی شدن و هویت ملی و راهبردها

در عصر حاضر با ورود وسایل ارتباطی جمعی از قبیل روزنامه، کتاب، رادیو، تلویزیون، ماهواره و شبکه های اینترنتی، زندگی دستخوش تغییر گردیده و واکنش هایی به همراه داشته است. امروزه، رسانه ها در یک پروسه شتابان قادرند هویت های مجازی برای افراد و گروه ها درست کنند، بدون اینکه مرزهای سیاسی مورد تجاوز نظامی قرار گیرند.

البته تحقق فرهنگ جهانی که موجب ادغام سایر فرهنگ های قومی و محلی در سرزمین واحد جهانی با هویت جدید گردد، عملاً منتفی است اما آیا جهانی  شدن موجب می شود که هویتی جهان شمول جایگزین هویت ملی شود؟ آیا گسترش تکنولوژی ارتباطات باعث تنوع فرهنگی در جهان می شود؟

پاسخ به سؤالات فوق در عرصه جهانی شدن، دیدگاه های متعددی را شکل بخشیده، اما آنچه می توان گفت آن است که جهانی شدن نه لزوماً منجر به حذف و نه منجر به تقویت هویت های ملی نمی شود، بلکه تاثیرگذاری سلبی یا ایجابی آن مشروط است؛ شمشیری دولبه است که هم می تواند به عنوان چالش و هم به عنوان فرصتی فراروی هویت های ملی باشد.

اگر درست عمل شود، می توان از برخی از کارویژه های جهانی شدن چون افزایش اطلاعات و مبادلات فرهنگی درجهت ارزش های قابل قبول بهره برد و زمینه های تحمیل سیاست های فرهنگی غرب را که متاثر از نابرابری های اطلاعاتی و از بین بردن ویژگی های خاص جوامع و هویت های ملی است، محو کرد.

در این باره اتخاذ تدابیر لازم، برنامه ریزی دقیق، بهره مندی از کلیه امکانات، بسیج تمام منابع موجود، افزایش آگاهی های عمومی در سطح جامعه و در سطوح سایر تصمیم گیرندگان کشوری، شرط لازم استفاده از امکانات جهانی شدن است. اقدامات راهبردی فوق، منجر به تقویت باورها و ارزش های بومی و اجتماعی به عنوان اصلی ترین عامل مقاومت فرهنگی در مقابله با شیوه های تحمیلی فرهنگ غرب و ممنوعیت هویت های ملی می شود.

هویت های فرهنگی، زمانی قادر به رقابت خواهند بود که در نظام جدید، اهمیت بیشتری را برای بازیگران غیرحکومتی و استقلال بیشتری را برای حوزه فرهنگ قائل باشند. در آن صورت است که با افزایش توان  این بازیگران، مبادلات قدرت انتخاب جامع برای اقتباس نکات مثبت یکدیگر افزایش می یابد.

در آن صورت، نخبگان سیاسی و فرهنگی می توانند قواعد مناسب برای بازی در عرصه تبادل فرهنگی و افزایش نقش هویت های ملی در فرآیند جهانی شدن را بیابند.

از سویی، در مسیر ایجاد یک هویت جهانی، مشکلات زیادی به دلیل عداوت ها و تفاوت ها وجود دارد که باعث می شود هویت جهانی، تعاملی با هویت ملی نداشته و ماهیتی مجازی و تصنعی بیابد.

هویت ملی، عمده ترین تحول قرن بیستم می باشد که در اثر همین تحول، روند استقلال  یافتن کشورها بیشتر سرعت یافت. وقتی ملت شکل گرفت، خواهان استقلال، حاکمیت و قدرت خواهد بود و همین خواسته، موجبات تشکیل حاکمیت ملی یا به عبارتی دولت ملی را فراهم می نماید.

از سوی دیگر پشتوانه هویت ملی، فرهنگ ملی است. بنابراین شناخت فرهنگ ملی برای رسیدن به هویت ملی ضروری می باشد.

کد خبر 814

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز